حال آنکه همانطور که در تصویر مشاهده میکنیدبرخی تلقیهای خاص خود را از این تعبیر دارند و فقط به آن عمل میکنند. برای نمونه یکی به آن اعتقادی ندارد و بدون چرخ زاپاس راهی جاده میشود و بعد از پنچرشدن یکی از لاستیکها، کنار جاده توقف کرده و حسابی بار ترافیک را سنگین میکند. دیگری پس از پوشیدن کفش اسکیت به خودروها چسبیده و همراه آنها در خیابانها تردد میکند. حرکتی که گاهی به جرح و حتی مرگ منتهی میشود. ماجراهای چرخ پنجم گاری گاهی نیز شامل چرخ دوچرخههایی میشود که تنهاش در صندوق خودرو است و چرخ آن به صورت جداگانه روی سقف بسته شده است. به هر حال چنانچه خود ما نیز دچار این کجفهمیها هستیم بهتر است نگاه دقیقتری به این مفهوم داشته باشیم.
مسافر افقی
در برخی اتوبوسها و مینیبوسهای شهر، رانندهها تعداد صندلیها را کم میکنند تا در جای خالی صندلیها بتوانند مسافران بیشتری را به صورت ایستاده سوار کنند. با وجود این به نظر میرسد مسافری را که در تصویر مشاهده میکنید نه تنها قصد ندارد در فضای خالی از صندلی واگن مترو به صورت ایستاده سفر کند بلکه برای راحتبودن، چندین و چند صندلی را نیز به اشغال خود در آورده است. البته ماجرای این مسافران افقی به همینجا ختم نمیشود و برخی از آنها در صورت پر بودن صندلیهای کناری نیز به شیوه افقیشدن تدریجی روی میآورند، به این معنی که بعد از اینکه پلکهایشان سنگین شد کمکم به سمت چپ یا راست خم میشوند و گاهی نیز سرشان را روی شانه مسافر بغلدستی میگذارند.
دادزنها
آلودگی صوتی کم بود این اواخر صدای دادزنهای کنار پایانههای مسافربری و دادزنهای خرید و فروش کتاب نیز به آن اضافه شد. ممکن است تا چندی دیگر کار به جایی بکشد که در کنار تابلوی بوق زدن ممنوع مجبور شویم تابلوی دادزدن ممنوع نیز در خیابانها نصب کنیم. به هر حال مطب روانشناسان و مشاورهها هر روز میزبان کسانی است که تحمل سروصدا را ندارند و برای درمان حساسیت خود به متخصص مراجعه میکنند. البته پاسخ متخصصان حوزه روانشناسی این است که ایراد از مراجعه کننده نیست و این میزان آلودگی صوتی پایتخت است که از تعادل دور است و با استانداردهای معمول هیچ نسبتی ندارد. شاید خالی از لطف نباشد که گام نخست را خودمان برداریم و برای نمونه، هنگام صحبت با تلفن همراه در داخل مکانهای عمومی مانند تاکسی و مترو، کمی آرامتر صحبت کنیم.
یک شب که هزار شب...
معلوم نیست چرا هرگاه نوبت به مراسم عروسی میرسد اغلب قوانین و هنجارهای اجتماعی به دست فراموشی سپرده میشوند. هرگاه نیز این قوانین را به افراد یادآوری کنیم با این جمله که «یک شب که هزار شب نمیشه» مواجه میشویم. برای نمونه دیروقت و هنگام استراحت شهروندان بوقهای ریتمیک به قول معروف فک و فامیل عروس و داماد انواع دعای خیر ساکنان محل را نثار ارواح رفتگان آنها میکند. پیش از آن نیز حرکات آکروباتیک فیلمبردارهای عروسی در بزرگراهها جانرانندهها و سرنشینان خودروهای دیگر را به خطر میاندازد. تمام اینها در حالی است که اجرای قانون با هدف جلب منافع شهروندان در تمام زمانها و مکانها ضروری است.